برای من اتفاق بزرگی رخ داد.
روز اولی که بچه ی من متولد شد و من بند نافش رو فرستادم رویان، به من روی موبایل زنگ زدن و گفتن آقا این بند ناف قابلیت نگهداری نداره، بچه ی شما ویروسی داره که چند روز بیشتر زنده نمی مونه. بیا بند نافتو بردار ببر. قشنگ یادمه توی اتوبان صدر بودم. شوکه شدم از این خبر.
اون بچه موند و الان ۹ سالشه و من اسمش رو بر اساس همون ماجرا گذاشتم “سپاس". من از اون ماجرا فهمیدم که با من یه چیزی رو همون روز اول طی کردن که: “ببین برادر من، این بچه “امانته” ها. خب؟ هر موقع خواستیم میگیریمش. نری بهش خو کنی و بعد بگی پس نمیدم…”
این ماجرا به من یاد داد که “عشق” زمانی متولد میشه که مالکیت حذف میشه. شما مطمئن میشین که بچه ی شما امانته. همین. و هر لحظه او اراده کنه، خداحافظی می کنه..
بعضی وقتا از خونه ی شما، بعضی وقتا از این عالم، بعضی وقتا از یه خلقیاتی…
یاد بگیریم کارهایی که امروز برای بچه ها می کنیم باعث نشود فکر کنیم صاحب فرداهایشان هستیم.
“استاد رضایی
آخرین نظرات