توکل
🌱توکل
در سال قحطی عارفی غلامی دید که شادمان بود؛
گفت: چطور در چنین وضعی شادی می کنی؟
گفت: من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار می کنم روزی مرا می دهد.
🌺عارف گفت:
“از خودم شرم دارم که یک غلام به اربابی با چند گوسفند #توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم".
🍃🌸🍃
آخرین نظرات