مثل الاغ عرعرکن
✨﷽✨
🌷 حکایت
✨آورده اند که بهلول سکه طلائی در دست داشت و با آن بازی می نمود.
✨شیادی چون شنیده بود بهلول دیوانه است جلو آمد و گفت: اگر این سکه را به من بدهی در عوض ده سکه که به همین رنگ است به تو میدهم.
✨بهلول چون سکه های او را دید دانست که آنها از مس هستند و ارزشی ندارند به آن مرد گفت به یک شرط قبول می کنم اگر سه مرتبه با صدای بلند مانند الاغ عر عر کنی !!!
✨شیاد قبول نمود و مانند خر عرعر نمود.
✨بهلول به او گفت: خوب الاغ تو که با این خریت فهمیدی سکه ای که در دست من است از طلا می باشد ، من نمی فهمم که سکه های تو از مس است.
✨آن مرد شیاد چون کلام بهلول را شنید از نزد او فرار نمود.
آخرین نظرات